این مقاله را در آبان ۱۳۸۷ برای ارسال به همایش بررسی جایگاه اخلاق حرفهای در حوزه مهندسی نوشتم که گویا برگزار هم نشد.
مقدمه
براي سنجش هر رفتاری به دستگاهي از معيارها نياز داريم که ميتوان به آن دستگاه اخلاقي گفت، براي مثال دينها و فلسفهها مدعي ابداع چنين دستگاهي بوده و ميزان زهد پيروان خود را با کمک همين دستگاه اندازهگيري ميکنند. اين نوشته درباره عدم وجود چنين متر و معياري در جامعه حرفهاي معماري امروز ايران و تاکيد بر نياز به تشکيل آن در قالب سازماني پويا و حرفهاي براي معماران است و ميکوشد نشان دهد اين دستگاه اخلاقي بايد در نظام بزرگتري و با گذشت زمان، به طور منظم بحث، بررسي و تدوين شود که نگارنده نام آن نظام را "سازمان معماران" نهاده است.
براي طراحي اين دستگاه اخلاقي به صدها ساعت همانديشي کارشناسان و براي اصلاح آن به هزاران ساعت زمان در آينده نياز است. براي مثال اين پرسش هست که اخلاق حرفهاي معماران -با توجه به پراکنده بودن گرايشهاي معماران- با چه وجه يا وجوهي از رفتار آنان بايد به سنجه درآيد؟ چنين دستگاه اخلاقي ميتواند براي تعريف محدوده شخصي و حرفهاي معماران مفيد باشد. اگر معمار يک هنرمند است ميزان فعاليتها و موفقيتهاي او در نمايشگاهها، بيينالها و مجلات، اگر يک مهندس است مقدار پيروزيهايي که در مسابقات طراحي به دست آورده، اگر يک مدير است ميزان محبوبيت او در ميان همکاران يا توسعه اقتصادي مجموعه تحت فرمان، و اگر يک فيلسوف يا مولف است مقدار آثار نظري که از خود به جاي گذاشته و نفوذ عقايدش در ميان دانشگاهيان، ميتواند ميزان سنجش او باشد. عنايت به اصول اجتماعي، کسب اعتماد شهروندان، خلق فضاي خوب، ايجاد رفتار درست براي شهروندان، يا ميزان تلاش معمار در ارتقاي فرهنگ جامعه و صدها فاکتور ديگر و اثر اين فاکتورها بر يکديگر، عمق دشواري رفتارشناسي يا اخلاقشناسي معماران را نشان ميدهد. اينها سوالاتي است که هر هنرمندي ممکن است به آنها دچار شود و خود به تنهايي قادر به يافتن چنين پرسشهايي نيست، در همين نقطه است که معماران به تشکيلاتي که آنها را در قياس با يکديگر قرار دهد نيازمند ميشوند. مستحضريد که حرفه معماري به راستي بين هنرها، علوم مهندسي و علوم انساني گير کرده است! و به همين نسبت اندازهگيري اخلاقي حرفهاي وي دشوار است.
در بستر تاريخ
در طول تاريخ ساختمانسازي و شهرسازي، معماران از جايگاهي والا در اجتماع برخوردار بودهاند. معمارِ خوب سلسله مراتب معمار شدن را از سطوح پايين در سنين کودکي آغاز ميکرد و به آرامي با روشها، نيازها و علايق جامعه و نيز هويت هنري خود آشنا ميشد، اگر اقبالي بلند و طبعي لطيف و عشقي به حرفه داشت، به مراتب والايي از پيشه معماري دست مييافت. در جهان آن روز معمار خوب شخصي جامعالاطراف بود و بر علوم و فنون مرتبط با معماري آگاهي داشت. اصول معماري، پايدار بود و هر معمار تنها نمکي بدان ميافزود و در اين بستر بود که شاهکارهايي در طول هزاران سال "معماري غني ايراني" را تشکيل داد و براي ما فرزندان ناخلف به ارث گذاشت.
اما عليرغم آکه اوضاع امروز به کلي متفاوت است ما به همان روش سنتي ميخواهيم به مسکن و شهر خوب برسيم با اين تفاوت که معماري را به جاي 10 سالگي از 30 سالگي شروع ميکنيم! معماري تا سطح يکي از رشتههاي مهندسي -که اصولن براي حل يک جز ابداع شدهاند و ديدگاه وحدتي ندارند- نزول کرده است و بدين ترتيب همه مهندسان و از جمله معماران به يکي از چرخهاي ماشين امضا در شهرداري، يا امانتگذار مدرک مهندسي در اين شرکت پيمانکار يا آن شرکت مشاور دگرديسي يافتند! ما معماران به خاطر نگراني از کيفيت فضاي ساخته شده، همواره از هبوط از سطح هماهنگکننده و مسوول نهايي فضا به يک مهندس، گلهمنديم اما امکان بيان ابراز اين گلايه را نداريم.
از سويي بسياري از ما معماران به خطا، براي ارضاي آتش ايدههايمان به طرحهاي آنچناني روي آوردهايم، بيآنکه حقيقت معناي آنها را درک کرده باشيم و بيآنکه فضايي براي رقابت سالم در کشور وجود داشته باشد. متاسفانه دهها مدرسه معماري دولتي، آزاد و غيرانتفاعي کشور نيز به اشتباه در کار توليد انبوه معماران کپيبردار هستند، بيآنکه اين دانشجويان را به فنون حقيقي معماري آشنا کنند و درد جامعه ايراني را شناخته باشند و از اين زاويه به روند آموزش معماري در ايران نيز ايرادهاي اساسي وجود دارد.
مسابقات معماري
حرفه معماري شبيه به همه هنرها، تنها در بستر رقابت سالم و حرفهاي امکان رشد مييابد. تنها در اين محيط است که معماران با هم مقايسه ميشوند و درباره معماري از مناظر گونهگون گفتگوهاي فني و دقيق در ميگيرد و بالاخره پس از سالها افرادي ميدرخشند. در ايران ما تلاشهاي فراواني براي برگزاري چنين مسابقاتي شد ولي خيلي زود به حرکتي بيجان تبديل گشت و ديگر مدتهاست که حتي طراحي سردر يک مغازه هم به مسابقه گذاشته نميشود. به اعتقاد شخصي نگارنده، تا پيمانکاران و مشاوران به خواستههاي غيرحرفهاي کافرمايان تن ميدهند و تنها از تاييد صورتوضعيتهاي خود براي حل مشکلات روزافزون محيط کار خرسندند، حکايت همچنان باقي است.
شرکتهاي مهندسان مشاور بهتر از هر کسي ميدانند که قانون به مسابقات طراحي تاکيد و حتا الزام دارد اما دليلي براي آجر کردن نان خود نميبينند. به اعتقاد من ناموفقي اين قوانين به عدم اعتقاد راستين قانوننويسان و همزمان عدم درک مجريان قانون از علت تدوين چنين قوانين ضعيفي است. اخلاق غيرحرفهاي در فضاي کسبوکار ما به سادگي جاري است و عدم توجه به آييننامهي مسابقات فقط يکي از مثالهاي آن است و اسفبار آنکه گاهي تکرار بيتوجهيمان به اصول اخلاقي، سبب از بين رفتن قبح برخي رفتارهايمان شده است.
از تنفس در چنين فضايي است که مهندسان جوان خلاقيت را از دست دادهاند و به سرعت از سرخورده و از فعاليت مدني گريزان ميشوند، يا تبديل به يکي از همان بازيگران بازار شده و يا براي حفظ ارزشهاي والاي انساني دروني و آزمودن قوه جوشش فکري خود به درستي يا خطا، به مهاجرت ميانديشند. بنابراين انتظار اخلاق حرفهاي و سالم از ايرانيان امروز به يک وهم دانشگاهي شباهت يافته است تا حقيقت.
در جستجوي مقصر زشتي فضاهاي زيستي ما
از سوي ديگر انتظار اخلاق حرفهاي از معماران با توجه به روشهاي فعلي، خواستهاي نابجاست. نگاهي گذرا به شهرها و روستاهاي ايران نشان ميدهد که معماران و طراحان شهري و محيطي ما، نقشي کمرنگ در بازي نظمدهي به فضاي زيستي داشتهاند. براي مثال کافي است يک عکس اتفاقي از يک روستا در پنجاه سال پيش را با عکسي جديد از همان زاويه مقايسه کنيم تا عمق فاجعه را دريابيم. آيا اين فضاي زشت محصول کار يک معمار يا يک طرح فرادستي دولتي است!؟ بديهي است علتالعلل زشتي شهرها و روستاهاي ايران، مهندسان و معماران نيستند. به اين ترتيب برآيند جامعه به زندگي در فضاي کريه عادت کرده و شايد بتوان ادعا کرد که ايرانيان زيباييشناسي عمومي و سواد بصري محيطي ندارند.
شايد اين تقاضا براي جامعهاي که درد نان دارد خواستهاي بزرگ باشد اما به عنوان يک معمار فکر ميکنم يکي از تلاشهاي مهم همکاران بايد بازگرداندن "حس زيباييشناسي فضا" به سبد الويتهاي مردم باشد. براي اين کار معماران بايد هر چه سريعتر از انزواي تاريخي خود خارج شوند و نقش اصلي خود را به عنوان رصدکنندگان کيفي زيستگاههاي انساني دريابند.
هيچ روستايي در ايران از ساتور طرحهاي بهاصطلاح هاديِ بنيادِ مسکن در امان نيست و هيچ شهري در ايران از بولدوزرهايِ طرحهايِ جامع و تفصيلي سازمان مسکن و شهرسازي در امان نمانده است و طُرفه آنکه شهرداريها و دهياريها به عنوان همکاران سازمانهاي فوق در اجراي طرحها، همين طرحهاي نيمبند را هم به تفسير و علاقه خود اجرا ميکنند و هر جا لازم بدانند هر مجوزي را ميدهند و سپس از کميسيونهاي گوناگون براي حل مشکل مالک -ضمن پرداخت عوارض و جرايم- استفاده ميکنند! يعني از به بهانه کار مردم بخش بزرگي از جامعه را فداي خواسته افراد معدودي در شهر ميکنند. نگاه کنيد به شهرهاي پر از مغازه در دو طرف خيابانهاي شهرتان را و تصور کنيد شهرهاي شمال ايران را که هيچگاه پايان نمييابند و در دو طرف جادههاي ورودي و خروجي آنها مملو است از سوله و کارگاه و صافکاري و تعويض روغني، با چهره زننده و خنثاگر طبيعت زيباي موجود در پسزمينه. اگر زيبايي براي مخاطب اين نوشته مهم باشد اين هشداري جدي است براي اوست: "همه شهرها و روستاهاي ايران ميروند که به کاريکاتور تهران که خود نيز کاريکاتور يک شهر غربي است تبديل شوند".
کشف و معرفي مقصر اين داستان غمانگيز ميتواند اثربخش يا لااقل التيامآور باشد! حدود 80% از اقتصاد ايران دولتي است و در نتيجه اثرگذاري مقامات دولتي در ايجاد آثار مهندسي بسيار زياد است، ولي درستي يا نادرستي معماري پس از ده يا دهها سال ديده ميشود و در اين مدت همه مقامات محترم فوق عوض شدهاند در حالي که هيچ روش، سنجه يا سيستمي براي تميز، محاکمه يا تشويق مديران بد و خوب (از ديد معماري) وجود ندارد، بنابراين موثرترين عوامل پروژهها پس از مدتي گم ميشوند، يعني اگر سي سال ديگر فرزندان ما بخواهند دليل زشتي شهرهاي دهههاي 60 تا 80 را بررسي کنند تنها گزارشهاي ضخيم با جلدهاي شوميز و طلاکوب (به عنوان مطالعات) با اغلاط فراوان و نقشههايي هادي، جامع و تفصيلي (به عنوان طرح) خواهند يافت که به امضاي کميسيونهاي بسيار مهم و محترمي در استانها و تعدادي مهندس مشاور مشخص رسيده است که نه از آن ردي است و نه از اين خبري!
واضح است که بخشنامههايِ دولتي به خاطر ماهيت کاغذي خود، نميتوانند از جامعه معماري انتظار شقالقمر داشته باشند در حالي که هيچ ابزاري به دست جماعت حرفهاي نيست. ما معماران نميتوانيم آنچه را براي يک پروژه لازم ميدانيم به کارفرما الزام کنيم، ما نميتوانيم قوانين شهرسازي کشور را اصلاح کنيم، نميتوانيم نيازهاي بازار را از دانشگاهها بخواهيم و نميتوانيم استانداردسازي کنيم. خيلي هنر کنيم بتوانيم با تمنا از معماران بخواهيم به الگوي رفتاري يک معمار خوب پايبند باشند و بس!
سازمان معماران
معماران ما هرچقدر هم خوشاخلاقي پيشه کنند و بکوشند تا مالک و سرمايهگذار را به اجراي دقيق طرحها تشويق کنند، عليرغم آموزشهايي که ديدهاند، تصميمگيرنده قطعي «اثر معماري» نيستد. معماران ايراني کماثرترين جزء مکانيزم توليد فضا هستند تا جايي که گاهي اثر معماران بر ساختمان از همکاران عمراني هم کمتر است!
اثرگذاري بزرگ متعلق است به طرحهاي غلط فرادست دولتي و در پي آن مجريان، براي حل اين مشکل بايد چارهاي انديشيد. شک نکنيم که آيندگان از "معماري ايران" پس از فوران نفت در چاههاي مسجد سليمان تا امروز که هر بشکه نفت به بالاي 140 دلار هم رسيد به عنوان آشفتهترين و تاريکترين دوره تاريخي معماري ايران ياد خواهد کرد و ما معماران اين سرزمين بيهيچ واکنش يا احساسي تماشاگر اين تصوير وحشتناک هستيم.
ما معماران شاهد جنايات بيشماري در حوزه تخصص خود هستيم و حالت پزشکي را داريم که بيماري در حال مرگ دارد ولي مجاز به معاينهاش نيست، ميخواهم ادعا کنم که اين احساس فني چندشآور، به واسطه فراواني تکرار، به يک رويه تبديل شده و ناظري را با چنان سطحي از حساسيت، منفعل کرده است. ميگويند درجه گناهکاري کسي که در سکوت شاهد فعل گناه باشد از کسي که در حال ارتکاب آن باشد کمتر نيست و از اين منظر بسياري از معماران و شهرسازان در ارتکاب جنايات جاري در حوزه معماري و شهرسازي خود را با گناهکار اول "شريک جرم" ميدانند.
دوستان بزرگوار، پيشنياز رسيدگي به چنين خواستههايي، يک نظام و تشکيلات حرفهاي است که بتواند مسووليت خطاهاي اعضاي خود را بپذيرد. هر چند به نظر ميآيد امروز خيلي دير است ولي ما به سازماني اختصاصي نيازمنديم، تشکيلاتي که تنها به کار تخصصي خود بپردازد، همانطور که در همه کشورهاي پيشرفته و حتا متوسط جهان چنين است و امر ساخت و ساز خانه، کاشانه، محله و شهر به مثابه فعاليتي بسيار تخصصي، فقط بر عهده معماران است. منظور از اين پيشنهاد بريدن از "سازمان نظام مهندسي" نيست اما براي عمل به "وظيفه سنگين معمار بودن" بايد نهادي اختصاصي داشته باشيم تا از حقوق معنوي، هنري و فنيمان حمايت کند. خودمان اعضايمان را بسنجيم، فضاي معماري کشور را رصد کنيم، مدارک تحصيلي را ارزيابي کنيم، همايشها، نمايشگاهها، کارگاههاي آموزشي، و مسابقات متعدد معماري راهاندازي کنيم، هر جا لازم شد هشدار بدهيم يا تشويق و ترويج کنيم.
در کشورهاي دموکراتيک، همه حرفهمندان داراي کلوپهاي اختصاصي هستند و هر کارشناس ممکن است در چندين انجمن عضو باشد، در نهايت اين گروههاي کوچک به سازماني تختصصي براي کارشناسان تبديل ميشوند که گاهي در سطح ملي نيز باري را از دوش دولت بر ميگيرند. در جوامع پيشرفته، نقش اين سازمانها پررنگ است.
از نظر من وظيفه امروز معماران بسيار سنگينتر از معماران ديروز و فرداست زيرا ما معماران معاصر بي سروصدا بايد حافظ فرهنگ اصيلمان باشيم، پذيراي معماري غرب هم باشيم، از نظر فني قوي باشيم و هم الگويي ايراني-اسلامي را براي شهرهايمان بيابيم، به آن عمل کنيم و به ديگران نيز بقبولانيم که همانند ما بيانديشند.
پس از شصت سال تدريس رشته مهندسي معماري در ايران، هنوز هيچ سوگندنامه يا مرامنامهاي نداريم، هيچ روش يا منشور اخلاقي نداريم، انجمن صنفي فراگير نداريم. به هر اصولي که اگر پايبند باشيم، يا ساخته خودمان است يا محصول آموزشهايي است که از دوران دانشگاه به خاطر داريم، هيچ استانداردي نداريم، هيچ مصالحي در ايران کدگذاري نشده است، روشهاي طراحي ما در قياس با همکارانمان در ديگر کشورها بسيار ابتدايي و گاه مايه شرمساري است، هر مصالحي که امروز وارد کشور ميشود، فردا ناياب است. همه اين آشفتگيها به خاطر آن است که ما روشنامه و اساسنامه مدون نداريم، توجهي به دغدغههاي فرهنگي و احساسات هنري ما نميشود، و ما هم منفعلانه براي دفاع از احساسات خود تلاشي نشان نميدهيم.
در اين روند همه ما "جماعت معمار" مقصريم چون به عنوان عاليترين کارشناسان ساختمان سکوت پيشه کردهايم، براي شکستن سکوت بايد "نهاد" داشته باشيم، هيچ درد مشترکي تا کنون جداجدا درمان نشده است و هر اظهارنظري بايد اثربخش باشد و براي اين کار چارهاي نيست جز سازماندهي تشکيلاتي اختصاصي براي معماران.
قرار نيست کسي از ما بپرسد مشکلتان چيست؟ يا از مسوولان کشوري بخواهيم "لطفن براي ما نهاد تاسيس کنيد!" به اعتقاد من هرگاه به بلوغ کافي برسيم خود اين کار را خواهيم کرد و رفتار بنيادين ما معماران بايد پيشروي به سوي چنين تشکيلاتي به وسيله حرکت از پايين به بالا باشد.
پایان
Piramoon Architects Co. Ltd. © 2020
Designed & developed by resaneyehezare.com