editorials

با خودم و با تو سخن میگویم

درد دلی با هموطنان عزیزم


وقتی در مترو با نهایت فشار خودت را فرو می‌کنی در انبوه جمعیت و کاری به له کردن جسم و روح دیگران نداری

وقتی مرا می‌بینی و خودت را به ندیدن می‌زنی یا به تلفن مشغول می‌شوی

وقتی به من اخم می‌کنی اما به همکارت لبخند می‌زنی

وقتی بی راهنما زدن، می‌پیچی جلوی ماشینم و همینکه راهنما زدم گاز می‌دهی که مبادا راهت بسته شود

وقتی آخرین پاکت شیر را در یخچال مغازه دریانی می‌بینی و با تنه‌ای ملایم مرا کنار می‌زنی

وقتی در صف نانوایی به روی مبارک نمی‌آوری که من پیش از تو آنجا بودم

وقتی مچت را در صورتحساب می‌گیرم و بیهوده می‌کوشی با خنده خودت را مبرا کنی

وقتی با منی، ادعای دوست فابریک داری اما پشت سرم بد می‌گویی

وقتی می‌دانی در سازمانت رفیقی ندارم و انجام دادن کار من هیچ اجر و ثمری برای شخص تو ندارد، کارم را از الویت خارج می‌کنی و هر چه رئیس‌ات از تو کار زور خواسته را سر من خالی می‌کنی

وقتی می‌بینم روی دیوار پشت سرت جعبه اسما متبرکه گذاشته‌ای، یک من ریش به صورتت چسبانده‌ای، هنگام اذان از کار دست میکشی، ولی به لطایف‌الحیل حقم را نمی‌پردازی

وقتی خیال می‌کنی خیلی زرنگی

وقتی خیال میکنی خیلی پول داری

وقتی خیال می‌کنی خیلی خوشگلی

وقتی خیال می‌کنی خیلی باسوادی

وقتی خیال می‌کنی خیلی خوش‌تیپی

بدان که به رفتارت نگاه می‌کنم، بدان که تو را و خودم را تهی از مایه‌ی فرهنگی و پر از پز یک تاریخ پرشکوه و بی‌معنا می‌بینم!

می‌دانم از خواندن این متن اندوهگین می‌شوی چون خیال می‌کنی با تو هستم! می‌دانم اگر بتوانی همه وامهای یک شعبه را با درصد ناچیز بگیری می‌گیری، می‌دانم اگر بتوانی پنجره خانه‌ام را می‌شکنی و دار و ندارم را می‌بری! میدانم و میدانم که میدانی که من و تو هنوز به این کارهای زشت کوچکی که در طول روز می‌کنیم بی‌توجهیم.

۲۸ بهمن ۹۳

مازیار قاسمی

Piramoon Architects Co. Ltd. © 2020

Designed & developed by resaneyehezare.com